عنوان ندارد!
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۶ ق.ظ
تقصیر این واژه های ساده ی سردرگم است که هیچ معادلی برای مرد پشت پنجره ی اتاق ندارند وقتی زل زده به چراغ زرد توی کوچه و سعی می کند تکه های ریز خاطراتش را لبخند بزند اما گاهی چیزی تا نزدیک پلکش را خیس می کند و بی هوا سر می خورد روی گونه اش و بین انبوه تارهای باری به هر جهتی صورتش گم می شود.
- ۹۴/۰۴/۲۲
تا مرز مرگ میرمو؛باز دستامو تو می گیری
هیچی نمیگم از زندگیم؛تو که خودت کنارمی
بخوای توو یه لحظه دنیامو زیر رو میکنی
رو به تو زانو میزنم تا ببخشی منه خسته رو
این دل عاشقه شکست خورده رو
بازم جوابم کن ببین؛بازم بهت رو میزنم
فقط تو هستی که من حرفامو بهش میزنم
جلوش این بغض لعنتی رو می شکنم