دیر و دور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

و زمان‌‌های اندوه عمیق، اسیرتر

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

نوت گوشی من حکم دفترچه‌خاطرات دارد. گاهی‌وقتی هم پیرمردطور رمز فلان کارت بانکی و آدرس فلان مغازه و اسم کتاب و نیازمندی‌های زندگی و مصرع‌های تمام‌نشده و فحش‌های جدید و جالب و تکه‌های کتاب و فیلم را توش می‌نویسم. یک وقتی گوشی قدیمی‌م را امانت داده بودم به رفیقم. بعدترش بهم گفت گوشیت خراب شده و روشن نمی‌شود. خیلی دلم سوخت. گفت وقت‌های بی‌کاری می‌رفتم توی نوت گوشیت و خاطراتت را می‌خواندم و با خودم می‌گفتم آهان پس اینجا که این را نوشته مال فلان موقع بوده. دلم بیشتر سوخت.

بعضی‌ها با عکس‌گرفتن لحظه‌ها را ثبت می‌کنند، من با نوشتن. بعضی‌ها خیال می‌بافند، من کلمه. بعضی‌ها عصبانی که می‌شوند، قدم می‌زنند و سیگار می‌کشند، من می‌نویسم. هفت‌هشت تا وبلاگ بی‌مخاطب و خصوصی که از توی سرچ هم حذفشان کرده‌ام. چندتا کانال که خودم هستم و شماره‌ی دوم خودم. تکست‌داکیومنت‌های روی دسکتاپ که همیشه ساده‌تر و سریع‌تر از فایل‌های ورد بوده‌اند. کاغذیادداشت‌های مربعی روی میز کارم. قسمت‌های سفید کتاب‌هایی که می‌خوانم... من توی نوشتن اسیرم، توی تنهایی جادویی خودم و صفحه‌ی روبه‌روم...

  • رضا پیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی