عنوان ندارد!
تقصیر این واژه های ساده ی سردرگم است که هیچ معادلی برای مرد پشت پنجره ی اتاق ندارند وقتی زل زده به چراغ زرد توی کوچه و سعی می کند تکه های ریز خاطراتش را لبخند بزند اما گاهی چیزی تا نزدیک پلکش را خیس می کند و بی هوا سر می خورد روی گونه اش و بین انبوه تارهای باری به هر جهتی صورتش گم می شود.