اتحادیه ابلهان
این روزها گرفتارِ "اتحادیه ی ابلهان" جان کندی شده ام. تقریبا همه جا با خودم میبرمش؛ حتا اگر مطمئن باشم وقت خواندن ندارم. شب ها خوابِ ایگنیشس را می بینم؛ با آن قد بلند و هیکل زمخت و کلاهِ سبز و چشم های آبی و زردش.
پ.ن:
جان کندی وقتی کتاب را می نویسد با کلی شوق و ذوق می رود سراغ ناشر. ناشر می گوید کتاب خوبی نیست. بعد از آن کتاب را برای هر ناشری می فرستد جواب همان است: "کتاب خوبی نیست، چاپش نمی کنیم!" جان کندی بعد از این اتفاق از شدت سرخوردگی یا عصبانیت یا افسردگی یا هر چیز دیگری خودکشی می کند! مادرش دو سال در شوک مرگ پسرش سرگردان بوده، بعد از آن دو سال، ۹ سال کتاب پسرش را سرِ دست می گیرد و سراغ تمام ناشرهای آمریکا می رود. یازده سال بعد از مرگ جان کندی بالاخره با پیگیری های مادرش یک نفر کتاب را می خواند و بعد از مطالعه در کمال ناباوری و اوج هیجان می گوید «امکان نداره این کتاب تا این اندازه خوب باشه!»
۲۵۰۰ نسخه از کتاب خیلی سریع به فروش می رسد و اتحادیه ابلهان یکی از کتاب های پر فروش آمریکا می شود. سال بعدش یکی از معتبرترین جایزه های کتاب آمریکا را می برد و تمام منتقد ها از یک اثر فوق العاده تعریف می کنند و می نویسند: اتحادیه ابلهان در حقیقت ناشرانی بودند که با نپذیرفتن کتاب ما را از مجموعه آثار یکی از بزرگترین نوابغ ادبیات محروم کردند.