فریاد که از شش جهتم راه ببستند
گره انداختهام به ابروهام. بی دلیل. میآیی انگشت میگذاری و گره گره باز
میکنی اخمهام را. بعد کنار لبم را میگیری و میکشی تا وسط صورتم. انگشتت
را که بر میداری عین احمقها شدهام، خندهات میگیرد از لبخندی که با
انگشتهات روی صورتم ساختهای. خندهام می گیرد از خندهات. میخندیم. بیخیال و رها. من وسطِ خنده، خیره میشوم به چشمهای سیاهت. تو وسطِ خنده، ناز
میاندازی به ابروهایت. یکی در میان بالا و پایینشان میبری. کاری که من
بلد نیستم. کاری که تو خوب بلدی. من به این فکر میکنم که چم بود؟ چرا
ناراحت بودم؟ چی شد که خوشحال شدم؟ تو به این فکر میکنی که مردها عین بچهها لوسند. بعد توی دلت ریز ریز میخندی. عمیق نفس میکشم و میگذارم بوی
موهات همهی ریهام را پر کند. آهسته میگویی آرام شدی؟ میگویم بله بانو.
لبخند میزنی. انگار که از یک مأموریت حساس خلاص شده باشی ...
سرد و
خاکستری نشسته بودم گوشهی زندگی و خودم را با عقل ناقصم سرگرم کرده بودم
که با خنده آمدی و یک تکه دل تعارفم کردی. با بیمیلی گرفتم ازت. زورکی
لبخند زدم. فهمیدی. به روی خودت نیاوردی. دوباره خندیدی و این بار صدای
خندهات همهی زندگیام را پر کرد. سرخ و زرد و آبی و صورتی برداشتی همهی
ساعتهایم را رنگی رنگی کردی. کنار ثانیههای خستهام نشستی و شکلک
درآوردی. تو سادهای. نجیبی. عین آب. عین نسیم. عین درخت چنار. تو سادهای
عین صبحهای زود. عین نیمههای شب. عین صدای خُروپُف مادربزرگها. تو سادهای، زلالی، سفیدی ... عین خدا ... عین خدا که خیلی دوستش دارم :)
پ.ن:
یک:
به اندازهی قامتم لباسی دوخته از جنس حریرِ لطیفِ آرامش. ناتوانم از شکر
این همه نعمتش به بندهی نمک به حرامی که منم. ناتوانم و پر از خجالت.
دو: پر از حرفم از این روزها، پر از کلمهام و میدانم روزی تمام این کلمات بیرون میریزند.
سه:
ازدواج کردهام :) چند ماهی میشود. چند روز دیگر عقد دائم و چند ماه دیگر
عروسی و چند سال دیگر زندگی؟ خدایا، ختم عمر بیبرکت ما را، به اتفاق، ختم
به شهادت بفرما.
چهار: دعا. دعا. دعا. فی المجلس یک صلوات با اخلاص.
پنج:
باران میبارید. نم نم. زیر سایهی شاهچراغ محرم شدیم. قرآن باز کردم.
صفحه ی 313 آمد. گفت بار دیگر به تو لطف کردیم. بغضم ترکید. های های. آدمها چپ چپ نگاه میکردند.
شش: ازدواج کنید. گیر بهانه نباشید. دنبال
هم سر و سفر خوب باشید اما گیر بهانه نباشید. هدف های بزرگتری هست. بهانههای عظیمتری هست برای نادیده گرفتن کج و راستی که تصور میکنید طرف
مقابلتان دارد و هیچوقت انصاف نمیدهید که خودتان بیش از او کجید و صاف
کاری نیاز دارید. انصاف داشته باشید. توکل کنید و ازدواج کنید.
هفت: حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد ... علی مددی