دیر و دور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

پای چوبین استدلالیان

سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۴۴ ب.ظ

یکی از بندهای طلایی حک‌شده توی سندی که بالایش نوشته «رضا پیران» این است: «او فردی منطقی ست. عقلش باید حکم کند.» این سند را خودم آماده کرده‌ام و پیش‌فرض حرکت‌های زندگی‌ام قرار داده‌ام. کربلای پارسال پوزخندی بود به این سند سراسر اباطیل.

سی‌وپنج‌سال عمر کرده‌ام، اما تا قبل از پارسال یک‌بار هم کربلا نرفته بودم. می‌گفتم باید تمام نمازهایت را سر وقت بخوانی و بعد بروی. باید آماده باشی. باید با یک همسفر خوب بروی. یک مداح مشتی. باید آب‌وهوا خوب باشد که حال زیارت داشته باشی. باید برسی بین‌الحرمین، دوربین بچرخد روی صورتت، تو اشک بریزی، مردد میان حرم پیش‌رو و پشت سرت بمانی، بنشینی همان وسط و زار بزنی. کات بخورد و دوربین برود بالای سرت و آن‌قدر دور شود که تو یک نقطه شوی. چرندیات هالیوودی! بهانه‌های بچه‌گانه! ما فرزندان رسانه‌ایم. تمام دریافت ما از واژه‌های عینی و حتا مفاهیم انتزاعی برگرفته از رسانه‌ است. شکل عشق‌بازی ما، نحوه‌ی زندگی و رفتار اجتماعی ما، نوع دینداری ما و حتا سوم‌شخصی که توی مغز ما نشسته و مدام با ما حرف می‌زند، آلوده به ویروس رسانه است.

اربعین حسین، عظمت غیرقابل نمایشی‌ست. رسانه‌ی درخدمت احمق‌کردن انسان‌ها توان حمل این عظمت را ندارد. من قبل از سفر مستندهای زیادی دیده بودم. بیش از صد کلیپ توی گوشی‌ام ذخیره کرده بودم. الان که برگشته‌ام نمی‌توانم مستند ببینم. از دریچه‌ی هیچ دوربینی نمی‌توانم اربعین را نگاه کنم. من از قدرت رسانه خبر دارم. من می‌فهمم که همین کارها شاید بهانه‌ای برای حضور شود. من می‌دانم که لازم است خانه‌هایمان را در دامنه‌ی کوه آتشفشان بنا کنیم. می‌دانم فرمانده اگر رهبر نبود دلش می‌خواست رئیس شورای عالی فضای مجازی باشد. می‌دانم، اما اربعین حسینی، عظمت غیرقابل نمایشی‌ست. باید درونش قرار بگیری. هیچ راه دیگری برای درک این خرق‌عادت وجود ندارد. تو باید در سیطره‌ی اربعین قرار بگیری.

کربلای پارسال زخمه‌ای بود به پرده‌ی ضخیم رو‌به‌روی ادراک من از عالم. پرده‌ای که نامش عقل است.

 

پ.ن:

حالا تعجب نمی‌کنم اگر فلان بازیگر توییت می‌زند و وایرال می‌شود. تعجب نمی‌کنم اگر معصومه‌ی ابتکار بازنشر می‌کند. تعجب نمی‌کنم اگر آدم‌های بیرون گود نشسته‌‌ی دور از عالم کربلایی، می‌گویند بیست‌ودو میلیون آدم، گرسنه بوده‌اند که رفته‌اند توی بیابان‌های منتهی به کربلا. قبل از این سفر عصبانی می‌شدم. حالا عصبانی هم نمی‌شوم. لبخند می‌زنم. می‌گویم « بیچاره نمی‌فهمد».

  • رضا پیران

نظرات (۱)

چه قشنگ.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی