.
درد و نفرت هستهی پرتقال نیست که اگر جوانه هم زد از خاک بکشیش بیرون، یک مشت تخم گشنیز است که یک دیوانه جابهجا پاشیده به زمین.
درد و نفرت هستهی پرتقال نیست که اگر جوانه هم زد از خاک بکشیش بیرون، یک مشت تخم گشنیز است که یک دیوانه جابهجا پاشیده به زمین.
هجوم دلایل دردناک اما واقعی من را مجبور به اعلام و انجام تصمیم سختی کرد: کتابفروشی کتاب داستان، تعطیل خواهد شد. این اتفاق همزمان شد با دو فاجعهی نفتی و رانتی که اتفاقا ریشهی هویتهای مستقل فرهنگی را همین دو تا خشک کردهاند و خشک میکنند و احتمالا خشک خواهند کرد؛ نفت و رانت و ترکیب خطرناک این دو.
فاجعه اول: نمایشگاه مجازی کتاب تهران
حاصلش حذف کتابفروشیها به عنوان مهمترین حلقهی توزیع کتاب است. البته این فاجعه سابقهدار است و اعتراضهای زیادی بهش شده. تعدادی از ناشران با اعلام حمایت از کتابفروشیها در هیچ نمایشگاهی شرکت نمیکنند. چند سال است که طرحهای تخفیف فصلی کتاب که اجرای آن به عهدهی کتابفروشیهاست، توانسته راهحل مناسبی برای این مشکل باشد اما همچنان زور موافقان نمایشگاه کتاب، و نه تعدادشان، بیشتر از مخالفان است. محل گفتوگوی من اما این موضوع نیست و همینجا تمامش میکنم که برسم به فاجعه دوم. یعنی: تخفیف 20 تا 30 درصدی فروشگاههای پاتوق کتاب، همزمان با نمایشگاه کتاب تهران.
صبح روزی که پوستر این خبر را دیدم، درحالی که سعی میکردم آرامشم را حفظ کنم، با یکی از پاتوقیها تماس گرفتم. بیست تا سی درصد یعنی تمام سود یک کتابفروشی مثل «کتاب داستان» که با ناشرهای زرد و تقلبی و گوشهی پارکی کار نمیکند. عصبانی بودم. سرمایهام را، تکههای کتابفروشیام را که دانهدانه، با وسواس انتخاب شده بود، گذاشته بودم به حراج، بعد یکی قلدرمآبانه، دستش را کرده بود توی جیبش، سوت میزد و میگفت میفروشم به همان درصد، بلکم بالاتر چون گردنم ضخامتش بیشتر است، چون به شیر نفت وصلم، چون رانت چاپ کتابهای عمومی دانشگاهی را دارم، چون آنقدر پروار شدهام که میتوانم یک پخش بزرگ با سی و چند فروشگاه بزنم. این فکرها توی سرم چرخ میخورد و اذیتم میکرد و منتظر بودم دوستم تلفنش را جواب بدهد. پشت خط اما یک مافیای اقتصادی با صدای دورگه و خندههای شیطانی نبود، رفیقم بود. همان سلام و علیکِ اولِ صحبت، آتشم را خاموش کرد. گلایه کردم. گفت تصمیم جمعی بوده. گفت نمایشگاه کتاب امسال، هم ارسال رایگان دارند و هم تخفیف، ما هم دیدیم خیلی نامردیست تخفیف گذاشتیم و ارسال رایگان! تعجب کردم. گفتم معلوم هست چی میگی؟ اگر کار آنها نامردیست، کار شما چه اسمی دارد؟ کدام کتابفروشی مستقل توانایی رقابت با این تخفیف شما را دارد؟ مکالمهی کوتاهی بود. پذیرفت و قول داد لااقل روزهای تخفیف را کمتر کند. بگذریم از این که طرح را تا همین پنجشنبهٔ گذشته تمدید کردند! یعنی یک هفته بعد از نامردی نمایشگاه کتاب، دوستان پاتوق کتاب مردانگیشان را ادامه دادند.
در آن داوریهای بیگانگی / نمودند بسیار مردانگی
گرچه اشخاص گروهها را میسازند اما اعتراض من به شخص نیست. همینجا هم اعتراف کنم که اگر من جای فروشگاههای پاتوق کتاب بودم و هزار تومان هم سرمایهی شخصی نداشتم و با افزایش عجیب قیمت کتاب و اجارهی مغازه به تعطیلی فکر نمیکردم، احتمالا فهم دقیقی از حال باقی دوستان کتابفروشم نداشتم. اعتراض من به قصهی تکراری رانت و نفت است که حاصلش میشود ازبینرفتن هویتهای مستقل و جزیرههای کوچک. این شاهدی بود برای شما.
پ. ن:
نفت: مادهی سیاهی که بزرگترین سرمایهی ملی ماست. هرجا کم میآوریم شیرش را باز میکنیم و هویتهای نفتی میسازیم. مجموعههایی که حیاتشان به نفت گره خورده و نه زور بازو و درایت عقل و همت استوار. رقابت با نفتیهای فرهنگی، اقتصادی، ورزشی و... احمقانهست. نفت، ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ما را بیمار کرده، امید و انگیزهی مجموعههای مستقل را از بین برده و تا دلتان بخواهد اداره و سازمان و شرکت و جمعیت و گروه و جبهه و مجموعههای تنبل، موازی، کجسلیقه و فشل ساخته است.
رانت: اطلاعات، سرمایه، ظرفیت و قدرت و ثروتی که دسترسی به آنها محدود به فرد یا افراد خاصی میشود. عموم به این «هلو برو توی گلو»ها دسترسی ندارند. به این کاتالیزورهای صدی نود تا نفتی.