اول تو قطع کن!
نمی دونم چی شد که این شکاف افتاد بینمون. یعنی حدس می زنم اما خب منطقی نیست. از یه تلفن شروع شد. کی باورش می شه؟ یعنی امواج تلفن این همه قویه؟ تو تلویزیون نشون می داد که با امواج تلفن یه تخم مرغ رو آب پز می کردن. شاید مغز اونم آب پز شده. شاید یه گوشه هایی از خاطراتش آب پز شده. کی فکرشو می کرد اون تَرَک ساده تبدیل بشه به یه شکافِ عمیق؟ اوایل فقط یه خط بود. افتاده بود بینمون و تکون نمی خورد. نه من می تونستم برم اون ورِ خط، نه اون میومد. خداییش یه بار هم پاشو گذاشت این ورِ خط اما زود پا پس کشید. گفتم بیا، گفت می خوام بیام اما با دلم چیکار کنم؟ دیگه هیچی نگفتم. نگفتم دلت مال منه. نگفتم اون جوری که تو دلت رو بغل کردی من حسودیم میشه. نگفتم دل بده به دلم. نگفتم چهار صباح دیگه تو می مونی و حسرت به دل. هیچی نگفتم اما نشستم اون بر خط - عوضِ اینکه برم پیِ خوشی - با نیشِ باز زل زدم به چشماش. می خندید اما نه مثل همیشه. ادا بود. منم خسته شدم. دیگه نخندیدم. پاری وقتی فقط آه می کشیدم. یه روز دیدم گریه می کنه. بلند شدم برم سمتش دیدم از این جا که من نشسته م تا اونجا که اون گریه می کنه یه شکاف افتاده به ایـــــــــــــــن عمق! نمی دونم چی شد که این شکاف افتاد بینمون. با یه تلفن؟ کی باورش می شه؟
- ۹۵/۰۲/۲۲