دیر و دور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شیرینی هایِ ریزِ این دنیای تلخ

پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

باید کتابفروش باشی که بفهمی چه لذت عمیقی داره وقتی ساعت یازده شب یه دختر کوچولو با پدرش بیاد کتابِ سرمگس بخره و موقع رفتن، همینطوری که دستش توی دست باباشه و داره میره، سرش رو برگردونه که موهای خرماییش بریزه روی شونه ش و نمکی بگه عمو خداحافظ.

  • رضا پیران

نظرات (۳)

اون دختر من بوده!کتاب به بغل حتی میره دستشویی!!!
پاسخ:
:) ماشاالله
پس شما الان سوار یکی از فانتزی‌های منی. همیشه دوست داشتم کتاب فروش باشم. یه روزی میشم(:
درود بر شما 
عالی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی