یک داستان ترسناک
جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۳ ب.ظ
با پدرم سوار خط واحد شدیم. یک پسر جوان بلند شد و جایش را به پدرم تعارف کرد ...
- ۹۸/۰۵/۲۵
با پدرم سوار خط واحد شدیم. یک پسر جوان بلند شد و جایش را به پدرم تعارف کرد ...
ترسناک تر هم میشود وقتی جوان تر ها همین امروز فردا برای خودتان بلند شوند.
داستان تلخ و تکراری زندگی
سلام وقتتون بخیر ،شما مدیر کتاب داستان هستین ؟البته از اینستاگرام و پیج یکی از دوستانتون متوجه شدم وبلاگ دارین
چقدر خوبه نوشته هاتون ،مخصوصا داستان ترسناک عالی بود ،بعد از سال ها اومدم به یک وبلاگ سر زدم ،یادش بخیر ،منم یه زمانی وبلاگ داشتم 😌
چه خوووووب 😍 پس تو پیج کتاب داستان هم اگه ممکنه بیشتر فعالیت داشته باشین
ان شاء الله
کلی از مطالب و خوندم ،دقیقا از اون نوشته هاییه که دوست دارم مرتب سر بزنم یه مطلب جدید ببینم که البته کاش مثه اینستا نوتیفیکیشن داشت ☺️ ، به نظرم یه روزی به چاپشون فکر کنید واقعا عاااالین
چرا ترسناک ؟؟؟
بسم الله
سلام
رستگاری در خط واحد