.
توضیحی شده ام! دلم می خواهد برای هر چیزی منطق پیدا کنم. حتا برای بی منطق ترین و بی شعورترین احساساتم. دلم می خواهد شرح بدهم همه چیز را. ذهنم پر از عدد شده. هر کالایی را می بینم دنبال کارکردش میگردم و اگر به کاری نیاید به نظرم دور ریختنی ست. آخر هر حرفی، هر متنی و هر اتفاقی از خودم می پرسم "خب که چی؟" حال و روز ترسناکی ست. کمتر پیش میاید ذوق زده شوم، از ته دل بخندم و دل سیری گریه کنم. قانون را استثناء کامل می کند، نظم را آشفتگی و این وضعیت پوکر فیس مرا تو! حالا هی ابرو کج کن و بگو چرا مرا دوست داری؟ که من برای هزارمین بار بگویم نمی دانم و تو بهت بر بخورد که برای چی در جواب سوالت داشتنی هایت را ردیف نکرده ام! این داشتنی ها را -کم و زیاد- همه دارند، آن چیزی که جز تو هیچ احدی در این عالم ندارد، اکسیر دلدادگی ست، افسون مجذوب شدن، سمّ دوستم بداری! تو تنها جادوگر دنیای مردی هستی که هیچ اعتقادی به جادو ندارد.
- ۹۸/۰۹/۱۶
این - بی دلیل دوست داشته شدن- برای زنی که میتونه هزار تا دلیل ردیف کنه برای دوست داشتن، خیلی دردناکه... هر چند به ظاهر زیبا باشه.
چون اینو میرسونه که هر کسی توی زندگی من جای تو قرار میگرفت یه روز به این مقام جادوگری میرسید.
شایدم حقیقت ماجرا برای همه همینه و اشتباه میکنیم اگر چیز بیشتری میخوایم..