دیر و دور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

قسمت اول

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۲۶ ق.ظ

با هوش ذاتی و دقت عجیبی که انگار یکی از آپشن های چشم هاش بود -چون وقتی می خواست پشت جسمت، لا به لای روحت را کنکاش کند، حالت چشم هاش عوض می شد- بعد از یکی دو جمله ی کوتاه و ظاهرا ساده فهمید من شیفته ی کشف کردنم. همین جا بود که دانه ریخت. خیلی محتاط. چون هنوز نمی دانست من از آن دسته احمق هایی هستم که شجاعانه به سراغ تجربه های جدید و کشف های تازه می روند یا از آن دسته احمق هایی هستم که دلشان ضعف می رود برای سرک کشیدن و مزه کردن و پرده برداشتن و لمس لذت کشف های جدید اما به علت ترسو بودن، سراغ کم خطرترین ها می روند. من از دسته ی دوم بودم و او فرمانروای دسته ی اول بود.

  • رضا پیران

نظرات (۱)

انگار که قبلا بیشتر میشد سرمستی شیراز رو اینجا حس کرد!

پاسخ:
انگار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی