.
توی هیئت، وقت روضه، صدای گریه که از قسمت زنانه میآمد، من گُر میگرفتم. هیچکدام از آنطرف پردهایها را نمیشناختم؛ اما جگرم میسوخت. حالا چند روز است، محکمترین دلیلم برای ادامهی زندگی، بزرگترین نعمت خدا بر سرم، سنگینترین حق حیات بر گردنم، مادرم، صدای گریهاش قطع نمیشود. حالا چند روز است، قرارم، بیقرارِ مرگ رفیقش است. خدا خاله کوچیکه را بعد از هفت سال رنج و بعد از چهل و هشت سال زندگیِ باطراوت و بسیار زیبا، از ما گرفت.
الان وقت روضهی من نیست. الان من باید جگر سوختهی مادرم را مرهم باشم. وقتش که رسید برایتان میگویم خاله کوچیکه چه اعجوبهای بود. میگویم که بدانید روزگار زنان سرو قامتِ دریادل به سر نیامده. گرچه بعد از رفتن خاله کوچیکه، سایهی خنک و پر از محبت یکیشان از سر دنیا کم شد. حضرت فریدهی محبوب، حالش از همهی ما بهتر است، برای بیتابیهای رفیق جگرسوختهاش دعا کنید.
- ۰۰/۰۴/۱۹
سلام علیکم
امام زمان عج الله تسلی دهنده دل داغدارتون باشند.
خدا رحمتشون کنه