خر سواری
ظاهر شهرزاد را با یک قصه ی عاشقانه ی سطحِ چندِ لوس، بزک کرده اند و البته کارگردانی فوق العاده ی جناب فتحی و بازی خیلی خوب علی نصیریان و بقیه! اما در باطن شهرزاد فیلمی شدیدا سیاسی و انتقادی به وضع فعلی کشور است. گراهایی برای مقایسه داده می شود که اگر بیننده خیال می کند ضعف کارگردانی ست، باید بگویم بیننده کاملا در اشتباه است. گشت ارشاد از آن گراهاست که بعید است کسی نداند آن روزگار برعکس این روزگار، امنیه وظیفه ی به جهنم بردن جوانان را داشتند و گیر دادن امنیه به دختر و پسر توی ماشینِ کنار خیابان که "چه نسبتی با هم دارید" چرت است. علی نصیریان مخالف هر تجددی، دارای گرایش های دینی، دارای سلایق سنتی، در مقابل تجددخواهانی که خودشان را در بند سنت می بینند. لازم نیست بگویم که زن در سینما نماینده ی یک ملت است و اسیر شدن شهرزاد برای فرزندآوری در خانه ی بزرگ آقا و رهایی او چه معنایی می تواند داشته باشد.
شاید یک زمانی فیلم را با دقت نگاه کردم. شاید ریز شدم روی این سریال (آن هم فقط به جهت استقبال عمومی از آن، نه ساختار و هنر و قصه و همه چیزی که شهرزاد ندارد) شاید وقتی که باز نمی گردد را فدای دیدن دوباره ی این سریال کردم. فی المجلس روبروی آینه ی اتاق می ایستم و برای چندمین بار به خودم تذکر می دهم رسانه خرِ چموشی ست که اگر افسارش را رها کنی و به خیالِ خامِ خوشی و تفریح پشتش بنشینی، سر از ناکجا آباد در می آوری. فی الواقع عده ای کنترل از راه دور بسته اند به این خر و تو بی آن که بدانی به ناکجاآباد کشیده می شوی. من از این که بر خری بنشینم و افسارش را رها کنم احساس خوبی ندارم. کاش شما هم احساس خوبی نداشتید که لااقل، اگر حالای جنگ و درد و شهید و استکبار و مبارزه، دلتان کشید وقتتان را حرامِ خر سواری کنید، افسارش را محکم بچسبید.
- ۹۵/۰۲/۲۵