چو تخته پاره بر موج
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۳۱ ب.ظ
مدتی ست سفر نرفته ام. مدتی ست تجربه ی جدید نکرده ام. مدتی است صبح ها بیدار می شوم، می روم سر کار و شب ها می آیم خانه. حرف ها همان حرف های همیشگی ست و آدم ها همان آدم ها و خیابان ها همان خیابان ها. همین است که می ترسم. همین است که دست به عصا شده ام. همین است که پیری افتاده به جانم. بیماری ها زود شکستم می دهند. دردها بیشتر رخنه می کنند. مدتی ست زین از کمر زندگی باز کرده ام، افسارش را رها کرده ام و گفته ام هِی. همین.
- ۹۵/۱۰/۰۷