دیر و دور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۳۳ ق.ظ

من آن لبخندی هستم که هیچ‌کس نمی‌داند چرا روی لب‌هایت نشسته!

.

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۶ ب.ظ

شما که صدای گریه‌های بلندبلند مادرتان را نشنیده‌اید، چقدر خوشبختید...

.

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۵ ب.ظ

توی هیئت، وقت روضه، صدای گریه که از قسمت زنانه می‌آمد، من گُر می‌گرفتم. هیچ‌کدام از آن‌طرف پرده‌ای‌ها را نمی‌شناختم؛ اما جگرم می‌سوخت. حالا چند روز است، محکم‌ترین دلیلم برای ادامه‌ی زندگی، بزرگترین نعمت خدا بر سرم، سنگین‌ترین حق حیات بر گردنم، مادرم، صدای گریه‌اش قطع نمی‌شود. حالا چند روز است، قرارم، بی‌قرارِ مرگ رفیقش است. خدا خاله کوچیکه را بعد از هفت سال رنج و بعد از چهل و هشت سال زندگیِ باطراوت و بسیار زیبا، از ما گرفت.

الان وقت روضه‌ی من نیست. الان من باید جگر سوخته‌ی مادرم را مرهم باشم. وقتش که رسید برایتان می‌گویم خاله‌ کوچیکه چه اعجوبه‌ای بود. می‌گویم که بدانید روزگار زنان سرو قامتِ دریادل به سر نیامده. گرچه بعد از رفتن خاله کوچیکه، سایه‌ی خنک و پر از محبت یکی‌شان از سر دنیا کم شد. حضرت فریده‌ی محبوب، حالش از همه‌ی ما بهتر است، برای بی‌تابی‌های رفیق جگرسوخته‌اش دعا کنید.

_ از خدا بخواه که رسواش کنه.

+ خدا اهل این برنامه‌ها نیست. صدی‌نود تا رو پرده‌پوشی می‌کنه. 

آموزش سواد مالی

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۰۳ ق.ظ

کسی را انتخاب کنید که همه‌ی چیزهای معمولی با او شگفت‌انگیز شود. 

حلال‌زاده! به دایی‌ت نرو!

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۰۷ ب.ظ

سلام محمدحسین . خوبی؟ من گاهی خیلی ساکت می‌شوم. وقت‌هایی که یا از اندوه پر می‌شوم یا از فکرهایی که نمی‌توانم مرتبشان کنم. خواستم بگویم تو ساکت نشو دایی. 

  • رضا پیران

.

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ

همین امروز فهمیدم «سکوت» محکم‌ترین سپر دفاعی من است. کمد رختخواب‌هاست که هر وقت مامان دعوام کرد می‌روم گوشه‌ی تاریکش و به خیال خودم پنهان می‌شوم.

روزهای هفته را چگونه می‌گذرانید؟

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۲۰ ب.ظ

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم.
یک روز به رسوایی در زلف تو آویزم.
یک روز به تنهایی در زلف تو آویزم.
یک روز نمی‌آیی در زلف تو آویزم.
یک روز نمی‌آیی در زلف تو آویزم.
یک روز نمی‌آیی در زلف تو آویزم.
یک روز نمی‌آیی در زلف تو آویزم.

.

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۶ ب.ظ

مهم‌ترین دلیلی که نمی‌توانستیم از هم فاصله بگیریم و هر کسی برود رد کار خودش این بود که گریه‌های هم را دیده بودیم!

.

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۴۴ ب.ظ

درد و نفرت هسته‌ی پرتقال نیست که اگر جوانه هم زد از خاک بکشیش بیرون، یک مشت تخم گشنیز است که یک دیوانه جابه‌جا پاشیده به زمین.