چراهای بعد از ساعتِ یکِ شب
چرا دیدنِ یک فیلمِ مزخرف، شنیدنِ یک موسیقی بی خود، رفتن به گالری یک نقاشِ چِرت، ایستادن پهلو به پهلوی یک روشنفکرِ بی هویتِ بی مایه و فرو دادنِ دودِ سیگارِ کنتِ پاورش و شنیدن اراجیفی که به هم می بافد برای من به اندازه ی خواندنِ یک کتابِ ضعیف و سخیف، سخت، آزار دهنده، حال بهم زن، عصبانی کننده و ناامید شونده نیست؟!